Dienstag, 30. November 2010

آن جان جاودانه گوهرمراد



آ. ائلیار

گرامیداشت زنده‌یاد غلامحسین ساعدی
هم زمان با در رسیدن بیست و پنجمین سالگرد درگذشت غلامحسین ساعدی، نویسندة بزرگ ایران، به یاد بیدار او در ساعت ۱۵ روز شنبه ۲۹ آبان ۱۳۸۹ (۲۰ نوامبر ۲۱۰) بر مزار ش (گورستان پرلاشز، قطعۀ ۸۵) گرد هم می‌آئیم
همسر و دوستان
منبع: سایت عصر نو
saedi.jpg
آن جان جاودانه گوهرمراد
«بدون رابطه نمیتوانم زندگی کنم».
یادی از زنده یاد غلامحسین ساعدی (گوهرمراد).
« من اصلاً با همه رابطه دارم و بدون رابطه نمیتوانم زندکی بکنم.»
او برای ما دوست صمد و خود صمدی دیگر بود. و ما عاشقانه او رادوست داشتیم. مأموران امنیتی زمان بار ها در بازجوییها خواسته بودند چیزی از ما علیه ساعدی بشنوند ولی هزگز موفق نشده بودند. مگر ممکن بود آدم کسی را که آنهمه صادقانه و از ته دل دوست داشت به خطر بیندازد؟ این برای ما براستی یک " تابو" بود. یک تابوی زیبای اخلاقی.
**
«بدون رابطه نمیتوانم زندگی کنم.»
«من آذربایجانی ترک زبان، مجبورم به فارسی بنویسم،زبان من قدغن بوده و دراین سن و سال خود را بی هویت احساس میکنم.مسأله اصلی جنگ و جدال مبارزه با حکومت مرکزی درواقع مبارزه با تسلط و استبداد و بهره کشی و حق کشی است.مبارزه برای کسب هویت است...»
«...حقوق را خود هر ملیتی تعیین میکند و به گدایی نمی نشیند که چیزی کف دستش بگذارند. تازه اگر تهمت سیاه اندیشی و بدبینی نزنید، باید گفت عمر دنیا نه،که عمر بشریت،به اندازه عمر بنده و شما که نیست، دُم دنیا دراز است. چه بساکشورهایی که بوده اند و الان نیستند. اما زمین ها هستند، مردمان هستند...[اینجا سه نقطه از متن نقل شده. معلوم نیست ساعدی چه گفته . این سه نقطه بوی سانسور میدهد. آ.ائلیار]»
منبع: گفت و شنودی با دکتر غلامحسین ساعدی در زمستان 1361 در پاریس توسط «ایرانشهر» منشره در واشنگتن.
یادی از زنده یاد غلامحسین ساعدی (گوهرمراد)
« من اصلاً با همه رابطه دارم و بدون رابطه نمیتوانم زندکی بکنم.»
منبع: مصاحبه با ضیاء صدقی . آوریل 1984. پاریس.
**
در تابستان گرم سال 1351، مرداد ماه، با عشق دیدار نویسنده محبوبمان و محبوب ایران ، دو دوست ِتازه آغاز جوانی را شروع کرده، من و دوستم، از شهرستان به تهران رفتیم.
قرار دیدار را تلفنی در کلنیک پزشکی برادرش گذاشتیم. به بعد از ظهر. ما پیش از او رسیدیم. و او چند دقیقه بعد وارد شد. جوان و خوش تیپ و سرزنده و قبراق، باسبیلهای پرپشت و کیف سامسونتی به دست. در اولین بر خورد آن احساس غریبگی، که مدتی بود در تهران گربانمان را گرفته بود، فراموشمان شد. بعد از احوالپرسی ما را به اتاقی راهنمایی کرد و دور هم نشستیم.
«ساعدی» بدون اینکه خود بداند همیشه دوست و همراه ما بود. نامش هر روز بارها بین ما دوستان تکرار میشد: «ساعدی در توپ چنین نوشته. ساعدی در ترس و لرز چنان گفته. ساعدی عزاداران بیل. دیدی ساعدی در باره صمد بهرنگی چه نوشته؟ شاهکار او زندگیش بود... و ».
او برای ما دوست صمد و خود صمدی دیگر بود. و ما عاشقانه او رادوست داشتیم. مأموران امنیتی زمان بار ها در بازجوییها خواسته بودند چیزی از ما علیه ساعدی بشنوند ولی هزگز موفق نشده بودند. مگر ممکن بود آدم کسی را که آنهمه صادقانه و از ته دل دوست داشت به خطر بیندازد؟ این برای ما براستی یک " تابو" بود. یک تابوی زیبای اخلاقی.
نشستیم. سکوت. او خواست صحبت را ما آغاز کنیم. اما ما فقط نگاهش میکردیم. گفت: « میخواهید صحبت را من شروع کنم؟ خوب از دوستان چه خبر؟»
تقریباً چند ماه پیش بود که از شهر و دوستان ما دیدار کرده بود.
گفت و گو را پیرامون موضوعات «ضرورت نوشتن، زندگی عمومی و خصوصی، و بازتاب نوشته ها یش بین جوانان» خلاصه کردیم.
او تأکید داشت که «دوستان امر مطالعه و نوشتن را خیلی جدی تلقی بکنند».
نوشته های ما دست انتشارات گوتمبرک گیر کرده بود. گفت:« یقه یشان را بگیرید، ولشان نکنید، یا چاپ کنند و یا نمیکنند پس بدهند.» در مورد زندگی خصوصی بچه ها گفت : « هر کاری از دستم بر بیاد انجام میدهم».
در پایان نامه ای داد و گفت :« اینراهم با خودتان ببرید».
صحبتها به زبان آذربایجانی بود و هرچه از سوی ساعدی نقل شده ترجمه ایست از سخنان آن زنده یاد.
آری او با همه رابطه داشت و قلبش با قلب مردم میتپید. و براستی بدون رابطه هم نتوانست زندگی بکند.
خاطره اش جاودانه باد.
ما در این ایام در دیدارهای بعدی با دو شخصیت بزرگ دیگر آذربایجانی نیز ملاقات داشتیم که آشنایی نزدیک و دوستی با صمد بهرنگی داشتند، و همچنان به تلاشهای سازنده و ارزشمند فرهنگیشان ادامه میدهند، که خود خاطرات دیگری هستند.
آیا ما به دنبال صمد بودیم؟ نمیدانم. ولی هرجا بویی و نشانی از پاکی و صداقت و انساندوستی و تیزبینی صمد بود مثل یک نیروی ماوراءطبیعی ناخودآگاه مارا به دنبال خود میکشید.
---
ترجمه یک ترانه ترکی استانبولی

به احترام «علاقهء» کاربر عزیز یکه (در سایت ایران گلوبال)برگردان ترانه ء« eşarbını yan bağlama » را خواسته بودند، این ترجمه به ایشان هدیه میشود. eşarbı به معنی «روسری» ست .و غیر مستقیم میتواند به معنی شالی باشد که خانمها به جای «روسری» استفاده میکنند. اینجا در برگردان عبارت «شال سر» را انتخاب کرده ام، تا احساس بدی که ما از «روسری» در ایران داریم تداعی نکند. در ضمن در مصرع سوم واژهء« ağla گریه کن» در اصل ترانه « ağlama گریه نکن» باید باشد که تکرار مصرع اول است و به اشتباه ağla قید شده که اصلاح میشود. اینرا هم بگویم : زبان ترکی ترکیه با زبان ترکی آذربایجانی یکی نیست و دو زبان جداگانه ( مستقل و از ریشه اورال-آلتایی)هستند هر چند که تقریباً شست تا هفتاد در صد با هم برابراند :
eşarbını yan bağlama
شال سر را کج نبند
eşarbını yan bağlama
شال سر را کج نبند
[ben söyleyimsen ağla[ma
اگر من بگویم تو گریه نکن
zalım anan bana vermez
مادر بیرحمت (ظالمت) [ترا] به من نمیدهد.
oturupta sen ağlama
تو نشسته و گریه نکن
buyun büküp sen ağlama
گردن خم کرده و گریه نکن
hele nolur nolur nolur
[ببینیم] هنوز چی میشه چی میشه چی میشه
hele nolur nolur nolur
[ببینیم] هنوز چی میشه چی میشه چی میشه
yar sen benimolsan nolur
یار اگر از آن من باشی چی میشه
kız sen benimolsan nolur
دختر اگر از آن من باشی چی میشه
arık ince geçilmiyor
از ظریف و نحیف نمیشود گذشت
arık ince geçilmiyor
از ظریف و نحیف نمیشود گذشت
su bulanık içilmiyor
آب گل آلود را نمیشود خورد
bana yardan geç diyorlar
به من میگویند از یار بگذر
bana yardan geç diyorlar
به من میگویند از یار بگذر
yar şirindir geçilmiyor
یار شیرین است ، نمیشود گذشت
yar şirindir geçilmiyor
یار شیرین است ، نمیشود گذشت
hele nolur nolur nolur
[ببینیم] هنوز چی میشه چی میشه چی میشه
hele nolur nolur nolur
[ببینیم] هنوز چی میشه چی میشه چی میشه
yar sen benimolsan nolur
یار اگر از آن من باشی چی میشه
kız sen benimolsan nolur
دختر اگر از آن من باشی چی میشه
ağaçlarda dal olaydım
ایکاش بر درختها شاخه بودم
ağaçlarda dal olaydım
ایکاش بر درختها شاخه بودم
petek petek bal olaydım
ایکاش به تمامی عسل بودم
bana göre yar mı yoktu
برای من یاری نیست
bana göre yar mı yoktu
برای من یاری نیست
istedimki sen olaydın
میخواستم تو [یارم] باشی
istedimki sen olaydın
میخواستم تو [یارم] باشی
hele nolur nolur nolur
[ببینیم] هنوز چی میشه چی میشه چی میشه
hele nolur nolur nolur
[ببینیم] هنوز چی میشه چی میشه چی میشه
yar sen benimolsan nolur
یار اگر از آن من باشی چی میشه
kız sen benimolsan nolur
دختر اگر از آن من باشی چی میشه
---
آ. ائلیار
در پیرامن مسایل جنبش آذربایجان
سخنی با عزیزانم
عزیز سعيد ب، بله با شما هم نظرم. قربانیان و مبارزان علیه راسیسم انسانگرا هستند. دقیقاً سئوال اینجاست: آیا این مبارزان و قربانیان فقط میخواهند خود را رها کنند یا سرنوشت دیگر قربانیان هم برای آنها اهمیت دارد؟ من به این سئوال پاسخ مثبت میدهم. از اینرو انسانگرایی بُعد وسیعی پیدا میکند و تمام ستمکشان و حتی ستمگران را هم در بر میگیرد. انسانگرا نتنها خود را و دیگر ستمدگان را آزاد میکند بلکه ستمگران را هم از« ستمگری» میرهاند و کمک میکند شخصیت انسانی بیابند. بدینسب «هومانیسم نیرو مند» مطرح میشود. بدون اینکه عملاً دموکرات باشیم و عقاید گوناگون و حتی مخالف را تحمل کنیم نمیتوانیم در اینرا پیروز شویم. بیانیه آمستردام عقاید مختلف را به رسمیت میشناسد. برایتان در این مسیر آرزوی پیروزی میکنم. ساغ اولون.

از نوشته های همه دوستان ممنونم. ال قولونوز آغری ماسین.
آقای نویدی گرامی، از شرکتان در بحث سپاسگزارم. ممنون از راهنماییهایتان.
گون آی عزیز،
در فرهنگ دهخدا،معین، واژه نامه سیاسی اجتماعی از هوشنگ ناظمی،واژهء هومانیسم با املاء «اومانیسم» آمده است. ساغ اولون.
*
ینی لیک عزیز،
-این عبارت: " با این زبان فارسی‌ هزاران دانشمند" جمله من نیست. به پیام دوباره رجوع کنید. لطفاً از پیام نقل کنید.
-برای شما نوشته بودم:
محتوای اکثر پیامهای شما به فرهنگ حکومتی ایده لوژیک و یا آریا گرایان اختصاص دارند. درست است این بخش از فرهنگ دستاورد قابل توجهی ندارد. اگر داشت بعید بود. بهتر است اول بخش فرهنگی را که در مورد آن میخواهید صحبت کنید مشخصاً به خواننده معرفی نمایید، بعد نقد کنید.
-درمورد دانشمندان و دیگران بهتر است به دانشنامه ها مراجعه کنید. اگر قصد یادگیری دارید. در غیر اینصورت هیچ مسئله ای برای شما حل نمیشود.
ولی من اسم هشت نفر را میبرم که باقی را خودتان پیدا کنید:
دکتر جلال صمیمی، کاشف سرچشمه های پرتو گاما
پروفسور محسن هشترودی
«اتصال هشترودی» در
هندسه دیفرانسیل. ریاضیدان.
پرویز شهریاری ریاضی‌دان
پرویز ناتل خانلری
دانشمند ادبیات
بدیع‌الزمان فروزانفر
دانشمند ادبیات
دهخدا و معین و عمید فرهنگ نویس...
*
-عزیز ، وقتی مینویسی «محلی» باید اینرا نشان دهی و استدلال کنی. با گفتن که چیزی حل نمیشود. قربانت شوم. کسی جه میداند شاید این «محلی» به یاری شماها جهانی شد و از این تلاش هم مقداری به ملت آذربایجان رسید.
-شما از سیستم حاکم مستبد چه انتظاری دارید؟
سیستمها همیشه همین بوده اند. استبداد هیچوقت تحمل عقاید گوناگون را نداشته است. ریشه خود را در دل تمام آنهایی کاشته که نمیتوانند عملاً دموکرات باشند و دموکراتیک رفتار کنند. وقتی جنبش خصلت ملی- دموکراتیک دارد به معنای اینست که میخواهد تمام تار و پود دیکتاتوری را ویران کند. فرق نمیکند کجا باشد.
جانم، اندیشه ائلیار را نقد کن ، استدلال کن نشان بده کجایش کج است درستش کنیم.درست کنیم تا به جایی برسد. چه پیشنهادی دارید؟
عقلمان را روی هم بگذاریم شاید یک چیزی از تویش در آمد.
یاشایین.
*
سیاست نژاد پرستی بومی
آقای فرهاد گرامی، سیاست نژادپرستی موجود در ایران را تعریف کردم و اکنون با افزودن یک کلمهء ضروری آنرا تکمیل میکنم:« ستم ملی چهرهء «زشت» و عریان نوعی نژادپرستی بومی ست»؛ چرا که بر پایهء« یکسان سازی تفاوتهای طبیعی مردمان گوناگون» با زبانها و فرهنگهای مختلف، رد خواسته های برابری طلبانه ء سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و اتنیکی، با اعمال «سیاست تک زبانی و تک فرهنگی »، که بخشی از سیاست مادر و اصلی ِ« یک زبان،یک ملت،یک کشور» است ، و برتری طلبی آشکار میباشد، قرار دارد. زدودن «تفاوتهای طبیعی» یعنی نابود کردن «روانی» و «فیزیکی» دهها میلیون انسان! و اینست جنایت علیه بشریت! و چهره زشت و عریان سیاست نژادپرستی بومی!
آقای فرهاد گرامی،
شما در پاسختان به توضیح تبعیض مذهبی و جنسی اشاره کرده اید، که وجود این دو مسئله را هر دو تأیید میکنیم. در موجودیت آنها اختلافی بین ما نیست. ولی سئوال من از شما « وجود تبعیض ملی یا ستم ملی-قومی بود» که شما از آن سخن نگفته اید. نتیجه میگیرم « وجود آنرا قبول ندارید». آیا تشخیصم از ایده شما درست است؟ اگر پاسخ مثبت است چه دلایلی برای عدم وجود آن دارید؟ دوست دارم از آنها آگاه بشوم.
سیاست نژادپرستی موجود در ایران را تعریف کردم و اکنون با افزودن یک کلمهء ضروری آنرا تکمیل میکنم:« ستم ملی چهرهء «زشت» و عریان نوعی نژادپرستی بومی ست»؛ چرا که بر پایهء« یکسان سازی تفاوتهای طبیعی مردمان گوناگون» با زبانها و فرهنگهای مختلف، رد خواسته های برابری طلبانه ء سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و اتنیکی ، با اعمال «سیاست تک زبانی و تک فرهنگی »، که بخشی از سیاست مادر و اصلی« یک زبان،یک ملت،یک کشور» است ، و برتری طلبی آشکار میباشد، قرار دارد.زدودن «تفاوتهای طبیعی» یعنی نابود کردن «روانی» و «فیزیکی» دهها میلیون انسان! و اینست جنایت علیه بشریت! و چهره زشت و عریان سیاست نژادپرستی بومی!
این سیاست، عمل قلع و قم را در زمینه « روانی» و «فیزیکی» در طول سده اخیر علیه دهها میلیون انسان بیگناه با قساوت تمام پیش برده که من آنرا « جنایت علیه بشریت» نامیده ام؛ با پیش گرفتن سیاست « یک زبان،یک ملت،یک کشور». این سیاست نه تنها نژادپرستانه بلکه دقیقاً سیاستی ست فاشیستی ، که متأسفانه در دو حاکمیت تبعیض گرا اعمال شده و میشود.
از آنجایکه « تبعیض و ستم» نه تنها تبعیض دیده و ستمدیده را محکوم به نابودی میکند بلکه « انسانیت»ِ تبعیض گر و ستمگر را هم میزداید، درست اینست که همگی برای «سعادت و رهایی شخصیت همه انسانها» علیه این طاعون به درستی آگاه شویم و بکوشیم.
در حالیکه حاکمیت میداند خاصه های فاشیسم و توتالیتاریسم را در خود دارد میکوشد آنها را توسط مبلغان خویش چنین توجیه کند:
« ...هسته مرکزی توتالیتاریسم، وجود رهبری است(13) که هدفش سرکوبی هر گونه نهادی است که در برابر او قد برافرازد...
در جمهوری اسلامی ایران، رهبری حکومت اسلامی ـ که همان ولایت فقیه باشد ـ به واسطه مجلس خبرگان که برگزیده مردم هستند تعیین می شود...».
منبع: سایت پایگاه حوزه.
و میدانیم که این «برگزیده مردم» بودن در فرهنگ حکومتی چه معنایی دارد.
با احترام .
چهره عریان
دوستان عزیز، آقایان حسین کرامت، فرهاد، و سعید ب، ممنون از پاسخ و نوشته هایتان آقای حسین کرامت عزیز، - نخست در مورد راسیسم سخن میگویم که باقی سخنانم بهتر قابل درک باشند: « ستم ملی، چهرهء عریان ِنوعی نژادپرستی بومی ست.»
دوستان عزیز،
آقایان حسین کرامت، فرهاد، و سعید ب،
ممنون از پاسخ و نوشته هایتان
آقای حسین کرامت عزیز،
- نخست در مورد راسیسم سخن میگویم که باقی سخنانم بهتر قابل درک باشند: « ستم ملی، چهرهء عریان ِنوعی نژادپرستی بومی ست.»
- از این اسناد کم و بیش آگاهم و به خوبی میدانم که جهان مترقی در احقاق حقوق و رفع تبعیضات گوناگون در کنار ستمدیدگان است.
-از به کار بردن اصطلاحات رایج ناراضی نیستم . شما و هرکس دیگر،آزادید هرچه دوست داشتید بنویسید و بکار ببرید. رضایت و نارضایتی من هم اینجا مطرح نیست.
-نمیگویم چیزی را حذف کن یا نکن. بلکه میگویم بازتاب را از نظر مثبت و منفی حساب کن. هرحرکت و رفتار ما یاری دهنده و نتیجه مثبت داشته باشد میشود ادامه داد و در غیر اینصورت باید تغییرش داد.
- برای من نتیجه «مثبت»ِ عمل و سخن شما در طرف مقابل و دیگران و جنبش و جنبشها مهم است. اگر اصطلاحات شما مشکل و مسئله ای را حل میکند ادامه دهید و اگر نتیجه منفی میدهد یا بازتاب مخرب دارد تغییرش دهید.
-«درد را چنان نشان بده که، بیننده و شنوده خودش نام آنرا براحتی انتخاب کند.» کی جنبش صاحب این هنر خواهد شد؟
-جنبش در همه جا نیاز به حمایت و روشنگری و احترام گذاری و همکاری متقابل دارد. طرز ارتباط، متدهای آن، در موفقیت جنبش نقش بسیار پر اهمیتی بازی میکنند.
-کاربرد کلمات درارتباط با مخالف و توده مردم بسیار مهم است. با کار بست «ایسم» هاروشنگری قابل توجهی صورت نمیگیرد. و ما خیلی ها را از خود دور میکنیم و پیام بازتاب درستی نمییابد. به این دلیل است که پیشنهادات پیامهای گذشته را مطرح کرده ام. و گفته ام بهتر است آنها را کنار بگذاریم و به خود پدیده بپردازیم. صحبت سر « متد» کارا و غیرکاراست، نه « حذف» چیزی از جنبش. مسئله ایکه من بدون استعمال ایسم ها برای آقای شاعر طرح کردم، او هرگز از زیر بار سنگین آن رهایی نخواهد داشت.
- عبارت شماست:«راستي آقاي ائليار مگر خود شما از رابطه پزشک و مريض حرف نزديد؟آيا ميشود دراين رابطه تشخيص مرض را بصورتي انجام داد که مريض آنرا قبول کند؟. اگر مريض اصلا خود را مريض نداند و پزشک را متهم به جنون و ديوانگي و جيره خواري بيگانه بنامد تکلیف چیست؟
راستي چه نامي ميشود به اين سياست گذاشت ؟».
-پاسخ:پزشک از «نقطه مورد قبول» مریض طبابت میکند.ولی نوع بیماری را با نظر او تغییر نمیدهد. حتی دارو ها را با رضایت او میدهد ولی خواص آنها را نسبت به بیماری عوض نمیکند. عده ای از بیماران واقعاً نمیدانند مریض هستند، و خطرناک اند، ولی بااین وجود با آنها باز هم «انسانی رفتار میکنند، البته در جهت رفع بیماری».
در سیاست کسی که فردی یا افرادی را « متهم به جنون و ديوانگي و جيره خواري بيگانه» کند، باید با « متانت تمام کوشید، با دلیل و مدرک و استدلال و نقد» عکس قضیه را اثبات نمود. برای مثال اگر سیاست طرف نوعی نژاد پرستی باشد باید با خونسردی و متانت «چگونگی نژاد پرستی موجود را «توضیح» داد، و پرسید آیا من درست درک میکنم، شما از اینها دفاع میکنید؟». از این طریق میشود گفتمان را در بعد وسیع نیز مطرح کرد.
- با متدهای معمول حه تعداد از روشنفکران را به سوی خود جلب کرده ایم؟جنبش به روشنگری نیاز دارد. آنهم با «نقد» امکان پذیر است. آیا ما تا بحال «نقد» داشته ایم ؟ یا چه مسئله ای را توانسته ایم برای جامعه روشنفکری توضیح دهیم و حمایتشان را بدست آوریم؟
- اگر اشتباه نکنم، فکر میکنم به موضوعات مهم پیام شما پرداختم. در
پایان میخواهم موضوعی را با دوستان در میان بگذارم:
امیدوارم برخوردها و اندیشه هایم در پیرامون مسایل ، بین دوستان ایجاد رنجش و «سوءتفاهم» نکرده باشد، حقیقت اینست که من همه را از ته دل دوست دارم، با تمام افکار مختلفشان. از راست تا چپ، از از افراطی تا ایرانگرا.
و به این خاطر هم میکوشم صحبتهایی با آنها داشته باشم. «مثل برخیها نمیتوانم بین خود و دیگری خط کشی کنم و آنرا درست نمیدانم». اما اندیشه هایم را واقعاً همانطور که هستند، مطرح میکنم. از اشتباه هم هیچ ترسی ندارم، راحت میگویم بله فلان جا اشتباه کرد و درستش میکنم. هرگز هم فکر نمیکنم چیزیکه میگویم نمیتواند اشتباه باشد. میتواند و خوب هم میتواند.
اما در عین حال احساس مسئولیت میکنم پیرامون خواسته های اصلی جنبش ، و یا خطرات و انحرافات ( البته از دیدگاه خودم) با«استحکام کلام» بیشتر برخورد کنم. این هم دقیقاً ناشی از «عشق من به سعادت همه» یمان است و حتی همه انسانها. نه چیز دیگر. پاکدلانه میگویم.
-امیدوارم آنانکه واقعاً برای حال و آینده جنبش احساس مسئولیت میکنند روی تمام مسایل طرح شده در پیامها عمیقاً بیندیشند.
یاشایین
سعید ب گرامی،
-شما به ایده های انحرافی اشاره ایده اید، دستتان درد نکند، امیدوارم روزی برسد که دوستان ما « ایده های غیر عملی» و « دیگر انحرافات» را از جنبش در بعد نظری رد کنند، تا راه برای تشکیل جبهه ء واقعی آذربایجان هموار گردد.
-از نظر من نتنها این خصلت جنبش بلکه تمام خصلتهای انسانی و خوب آن باید به گفتمانهای روز تبدیل شوند. جنبش ما ملی ست، دموکراتیک و عدالت اجتماعی طلب، مسالمت آمیز و خشونت گریز و انساندوست است.
ضد توتالیتاریسم و ضد دیکتاتوری و دیگر مشخصات، که در پیامهای گذشته اشاره کرده اممیباشد. تمام اینها میتوانند موضوع بحثها و گفتمانها قرار بگیرند و منفی ها و اشتباهاتمان را در جنبش اصلاح نمایند. فعالان ما بهتر است خصلتهای خوب جنبش را در خود درونی نموده و جزو خصلتهای شخصیت خود نمایند.
اگر این خصوصیات در ما درونی شوند زنجیرهایی که به دست و پایمان آویزانند پاره شده و به کنار میروند. دیگر کسی ، چه آذربایجانی و چه غیر آذربایجانی، نمیتواند به زنجیرمان بکشد.
در مورد چیزهای عملی، آنچه با خصایل عمدهء جنبش خوانایی دارد، و در خدمت پیروزی جنبش است ، بسته به وضعیت عمل، میتواند به اشکال گوناگون، انجام پذیرد. و کاریست درست. و تصمیم گیری در این مورد هم به عهده کسانی ست که میخواهند کاری را انجام دهند.
اما باید فرق گذاشت بین دو کار: کاری که در بین روشنفکران صورت میگیرد با کاری که در میان توده مردم انجام میپذیرد. نباید جای آنها را اشتباه کرد.
-ولی من در پراتیک یک تضاد لاینحل میبینم: به فرض ، دوست من از یک طرف، گفتمان و حتی شعار آنتی راسیستی را پیش میبرد و از طرف دیگر نشان خود را هم بدست گرفته و همه از چگونگی تاریخ آن آگاهند. خوب نتیجه عمل چه خواهد بود؟ نتیجه دو عمل متضاد مساوی صفر و زیر صفر است. این از الفبای پراتیک است. من اینجا چگونه به نتیجه مثبت برسم؟ آیا کسی هست که این تضاد را برای من حل کند؟
-این تضاد را به روش خودم حل کرده ام و دوستان از مواضعم در این مورد باخبر هستند. اما بارها از کسانیکه برای اولین بار چنین چیز هایی در جنبش مطرح کرده اند خواستم بیایند از ایده خود دفاع کنند و پاسخگو باشند، و من و امثال من را روشن کنند؛ متأسفانه کسی پیدانشد که جواب گوباشد. انگار این ایده از آسمان نازل شده است.
تا این تضاد هست ما کارمان هم درعرصه عمل و حمایت و هم در عرصه تئوری لنگ است. چه رهنمود عملی میتوانم پیشنهاد کنم؟ مانده ام. همانطور که قبلاً هم گفته ام راه چاره آنست که« کنار گذاشته شود»؛ تا بتوان مردم را در داخل و خارج به حمایت از جنبش جلب کرد.
ساغ اولون
آقای فرهاد گرامی،
- آیا شما غیر از تبعیض جنسی و مذهبی،تبعیضات دیگر و یا ستم ملی در ایران میبینید؟ چرا؟
-نظریاتم در تمام عرصه ها روشن بوده و هست. و متد هایم نیز اساسمندند. اینها چیزهایی نیستند که هر آن اینور و آنور بشوند. آرزو و هدف من رفع حاکمیت موجود، رفع ستم ملی، استقرار دموکراسی و عدالت اجتماعی با عشق به انسانهاست.
-هم در آذربایجان و هم در دیگر جاها. البته پذیرش این خواسته ها،از سوی مردم، را همیشه درنظر دارم.
در غیر اینصورت باید به کار گفت و گو و روشنگری ادامه داد.
-متدم نیز در مبارزه، مسالمت آمیز و خشونت گریز ( حتی کلامی) ست. با آدمها مخالفتی ندارم، فقط مبارزه با سیاستها را درست میدانم. سیاستی که از نظرم درست باشد تأیید میکنم و اگر درست نباشد با استدلال رد میکنم. چه از طرف دوست آذربایجانی باشد و چه از طرف دیگران. فرق نمیکند.
- متأسفانه راسیسم در ایران وجود دارد و به چهره عریانش نیز در بالا اشاره کرده ام. در پیام قبلیم نیز دلایلی ارائه داده بوده م. بکوشید آنها را با استدلال رد کنید.
سیز ساغ من سلامت.
جای من
سعید ب عزیز،
بسیار ممنونم از پاسخ متین شما. نوشته یتان نشان میدهد شما با احساس مسئولیت زیاد به مسایل دقیق میشوید. این باعث خوشحالی من است افتخار میکنم به عزیزانی که با مسئولیت جدی به مسایل جنبش و انسانی برخورد میکنند. سئوال بسیاز خوب و ضروری طرح کرده اید. آ.ائلیار در میان مسایل جامعه کجا ایستاده است؟
جایم را در مصاحبه روشن کرده ام ولی چشم ، باز توضیح میدهم:
1-آینده تمام ملتها یا خلقهای ساکن ایران برایم بسیار مهم است. به ویژه خلق آذربایجان. «این آینده باید حداقل بدون ستم ملی و دموکراتیک باشد. برای همه خلقها».
2- در ایران یک «حاکمیت نظامی-مذهبی ِایده لوژیک ِفاشیست» مستقر و حاکم است. ستم ملی از سوی حاکمیت و بیرون آن، «اعمال و حمایت» میشود.
حاکمیت را فاشیست مینامم چرا که مشخصات آن با مشخصات فاشیسم در تاریخ و علم سیاست مطابقت دارد. بحث این مطابقت را درصورت لزوم در آینده میتوانیم دنبال کنیم.
مبارزه سیاسی مدنی مسالمت آمیز و خشونت گریز در درجه اول با حاکمیت و در درجه دوم با بیرون ِآن باید به پیش برده شود. نباید درجات را عوضی گرفت.
3- در این مبارزه در بر خورد با مخالف، «معیار های محترمانه» بر اساس استاندارد های جهانی یعنی احترام به « مناعت و کرامت انسانی» ِمخالف باید بی قید و شرط رعایت شود. «سیاست» ِمخرب و ضد انسانی را نباید با «افراد»عوضی گرفت. اینجا سیاست ِطرف مقابل زیر تیغ «نقد استدلالی» قرار میگیرد. یک سیاست راسیستی و فاشیستی باید «دلیل و استدلال» به همراه داشته باشد.
4- جای من در میان خلق آذربایجان، برای رهایی از دیکتاتوری فاشیستی، ستم ملی،ناعدالتی اجتماعی، برای استقرار دموکراسی، اداره امور آذربایجان بدست خود مردم آذربایجان، و حاکمیت دموکراسی و عدالت اجتماعی در آذربایجان و ایران، قرار دارد. مسئله ام در درجه اول آذربایجان و در درجه دوم دیگر خلقهاست.به عبارت دیگر، به صورت سمبلیک بگویم،جای آ.ائلیار: در میان بردگان قرار دارد،برای آزادی خود و بردگان از بردگی، و برده داران از برده داری. آزادی من از آزادی دیگری، عشق من به خلقم از عشقم به دیگرخلقها جدایی ناپذیر است. من این عشق را هومانیسم مینامم.
5- در آذربایجان آینده، حاکمیت دموکراسی و عدالت اجتماعی باید مستقر و جاری شود. اعدام و شکنجه باید ممنوع گردد. عقاید و فعالیت سیاسی و دیگر آزادیها که در بیانیه حقوق بشر و میثاقهای بین الملی قید شده اند باید اکداً به عمل در آیند. به ویژه برابری زن و مرد.
6-میخواهم به یک مسئله مهم در جنبش آذربایجان تأکید کنم: آنهم « دموکراسی» و « دموکرات» بودن است. این مقولات مشخصه های استاندارد جهانی دارند، دیگر آنها را نمیشمارم ، اما تأکید میکنم، از آغاز، هر جریانی که، به هر نامی، چه در اکثریت باشد و جه در اقلیت، بخواهد ،در نظر یا عمل، «قواعد دموکراتیک» را، به هر میزانی، نایده بگیرد ، از نظر من، «زمینه ء دیکتاتوری » را آماده میکند.
-وظیفه خود و وظیفه همگان میدانم که در برابراِعمال نظرات و رفتار ها و حرکات غیر دموکراتیک و دموکراسی شکنانه، بایستم و بایستیم. قویون شرطی شُخُمدا کسک(اجازه بدهید شرط را در شخم[زمین] بگذاریم). نمیخواهم در آینده هیچ نوع دیکتاتوری یی در آذربایجان حاکم شود. اجازه ندارم سر این مسایل به هیچ بهانه ای ، هیچگونه اغماض و چشم پوشی داشته باشم. امیدوارم مسئله برای همه روشن شده باشد. همانطور که مبارزه با ستم ملی برایم مهم است همانطور هم مبارزه بادیکتاتوری برایم اهمیت دارد، این دو را جدا از هم نمیبینم.
- مبارز راه رفع ستم ملی، مبارز راه رفع دیکتاتوری هم هست. فرق نمیکند این دیکتاتوری کجا باشد و از سوی چه کسی باشد.
همانطور که بدون رفع ستم ملی در ایران نمیتوان از دموکراسی سخن گفت همانطور هم بدون رفع ناعدالتیهاعی اجتماعی ، که خواسته ها و نیاز های تمام زحمتکشان است، نمیتوان از دموکراسی در آذربایجان صحبت کرد.
ماهیت جنبش آذربایجان، ملی دموکراتیک و عدالت اجتماعی طلبانه است .
این ویژگیها باید حفظ و پیش برده شوند.
-مسئله تشکیل جبهه ملی- دموکراتیک آذربایجان به صورت واقعی، نه اسمی،از وظایف مبرم جنبش است.
- جنبش دموکراسی خواهی و عدالت طلبانه در تمام ایران، جنبش خلقها، و مشخصاً جنبش آذربایجان ماهیتاً متحدان طبیعی یکدیگر اند.
پیروزی جنبش آذربایجان در حفظ استقلال و اتحاد عملی متقابل با متحدان طبیعی خوداست. شرایط عمل مشترک باید از هر دو یا چند طرف آماده و امکان سازی شود. حرکت و حمایت یکطرفه نه امکان پذیراست و نه درست. رد حمایت متقابل و حرکات مشترک، به زیان جنبش آذربایجان است.
-با این توضیح جای خود را در برابر «حاکمیت موجود»، در برابر «آنان که در خارج از حاکمیت» از سیاستهای اعمال ستم ملی ، به هر طریقی، حمایت میکنند، و همینطور در «جنبش دموکراسی خواهی و عدالت طلبانه در تمام ایران» و «جنبش خلقها» و «حرکت آذربایجان» مشخص کرده ام.
از «نقد» عزیزان با سپاسگزاری استقبال میکنم.
ساغ اولون

موضوع اومانیسم نیرومند و جنبش آذربایجان

خدمت آقایان حسین کرامت گرامی و« سعید. ب » عزیز: پیروزی جنبش آذربایجان در گرو پیش برد یک سیاست نیرومنداومانیستی بر پایه حقوق ملی - دموکراتیک مردم است. یعنی سیاست کسب حقوق خود در دفاع و پیوند با سیاست کسب حقوق دیگران. این سیاست ِمرکزگرایی و ایرانگرایی نیست بلکه «آذربایجان مرکزی و انسانگرایی» ست. تفاوت اساسی را نباید نادیده گرفت. باید آذربایجان مرکزی را با انسانگرایی نیرومندی پیوند زنیم و ناگسستنی کنیم. هر سیاستی که جنبش را در میان خلقها محبوب ولاجرم برپایه خواسته هایش مستحکم نماید ،درست، و هرسیاستی که بازتابی خلاف آن داشته باشد نادرست وفرصت طلبی ست. انتخاب آزاد با «سعيد ب» گرامی ست.


خدمت آقای حسین کرامت گرامی
عزیز،
در این متن هرجا که مستقیماً به نام شما و جنبش آذربایجان اشاره نشده جنبه عام و عمومی دارد. چیزی باعث سوء تفاهم نشود:
1- من به «نظر» شما در رابطه با آقای م.سحر ایراد نداشتم، حتی سخن شما راهم تکرار کرده بودم،از نظر من « شیوه ء برخورد» تان صحیح نبود. یعنی «متد»تان. خواستم بگویم میتوان همه ءحرفها را زد اما به شیوه دیگر. متدها در ارتباطات، حل مسایل، و شناخت درست ِمنظور یکدیگر نقش اساسی دارند.
2- محترمانه مخاطب قرار دادن آدمها یک استاندارد جهانی و متمدنانه است، ضروریست که مدافعان « حقوق ملی-دموکراتیک» این اصل را رعایت کنند، بدون توجه به ماهیت طرف صحبت. دقیقاً به خاطر احترام به «نفس کرامت انسانی» هر آدم.
اشکال متد شما: مخاطب قرار دادن طرف مقابل با استفاده از «اصطلاحات کلیشه ای»ِ مرسوم و غالب، که طرف گفت و گو خودآنها را نمی پذیرد. کلماتی که همه به ایسم ختم میشوند. بهتر است از نقطه ای وارد شد که طرف مقابل آنرا قبل دارد.
طرف مقابل میگوید من خودم مخالف این ایسم هاهستم و حقوق «اقوام» را قبول دارم.
متد ما میگوید شما همان ایسم ها هستید و حقوق کسی را قبول ندارید.
در نتیجه صحبت به خشم و نفرت و کینه میرسد.
متد ارتباط و گفت و گو را باید تغییر داد.
3- آدمها به علت «مشکلات روانی» ، « کم آگاهی» ، «منافع شخصی و گروهی » و « عدم تشخیص تصمیم درست از نادرست» میتوانند «حق و حقوق» دیگران را زیر پا بگذارند. و اینها را دلیل «آدم نبودن» آنان نمیدانم.
آنچه من ذکر کرده ام یک قاعده است . و منظورم این نیست که همه آدمهای مشکلدار تمام این مشکلات را دارند. نه، ممکن است بعضی این و بعضی آن مشکل دیگر را داشته باشد. در باره ی شخص مشخصی چیزی نگفته ام.
4- عبارت « آدم نبودن» به سخن شما مربوط نبود بلکه من آنجا دارم نظر خودم را به صورت عام توضیح میدهم. به این خاطر که برخیها دیگران را آدم حساب نمیکنند. اشاره به خود «پدیده» بود به صورت عام.
5- ببینید «شرایط»ِ تأمین یکی از حقوق ما وقتی مهیا میشود که مدافعان « اعمال سیاست تکزبانی- فرهنگی» را متوجه مخرب بودن این سیاست نموده و تا حد ممکن حمایتشان را جلب کنیم. برای این کار نیز لازم است «متد رایج» ارتباط به «متد محترمانه» تبدیل شود. ضروریست «اصطلاحات اتهام دار» از گفت و گو حذف شوند. مسئله ما «خود این سیاست ضد انسانی» ست. بدون بکاربردن ایسم ها هم میشود آنرا را با تمام قدرت کوبید. نقد کرد. بگذارید آنان فقط در برابر این سیاست دفاع کنند، نه چیز دیگر. بگذارید روشن بگویند: بله از این سیاست دفاع میکنند آنوقت میتوان گفت و گو را به یک نتیجه روشن منفی یا مثبت رساند.
6-«حقوق ملی-دموکراتیک» مردم آذربایجان حقوق انسانی آنهاست. وقتی خواستاران این حقوق، عملاً به ایران و جهان نشان دهند که همینطور از حقوق دیگر خلقها و حتی خود خلق فارس هم دفاع میکنند و حرکتشان حرکتی ست برای احقاق حقوق همه ستمدگان، یعنی «واقعاً این فکر و احساس و علاقه» در آنها ایجاد شود،جنبش ما قدرت اومانیستی خود را نشان میدهد.
حقوق مردم آذربایجان در اومانیسم وجود دارد. اما خود ِاومانیسم نیست. اومانیسم محدود به خودی نیست همه رادر بر میگیرد. با روشها و متدهای خاص خود. حقوق من اگر در من محدود بماند نهایتاً فقط حقوق من از آب درمیاید، اما اگر درقلب همه جا بگیرد و همه را در بدست آوردن حقوق خود یاری نماید میشود از اومانیسم پر قدرت سخن گفت.
اینکه در شرایط حاضر وضع چگونه است شما را به نوشته آقای تبریزلی سیامک راهنمایی میکنم.
*
“چرا باید جنبش - ملی دموکراتیک آذربایجان، یک خصلت نیرومند او مانیستی نداشته باشد؟” اینجا اومانیسم غایب نیست بلکه ضعیف است. اینست که نیرومندتر شدنش مطرح میشود.
تا وقتی که نتوانیم با جنبشهای واقعاً موجود،ارتباط ِ« حمایت متقابل» ایجاد کنیم، تا زمانیکه نتوانیم پیامهای انسانی جنبش را «در دل مردم ایران و جهان» بنشانیم ، تا وقتی که از نشان بد سابقه در تاریخ استفاده میکنیم، تا وقتی که مخالفین را محترمانه و بدون ایسم ها ی اتهام دار مورد خطاب قرار نداده ایم، تا زمانیکه نشان نداده ایم از حقوق دیگر خلقها و حتی خود خلق فارس دفاع میکنیم ، نمیتوان از اومانیسم نیرومند در جنبش آذربایجان سخن گفت.
« جنبشی که پیامش در خود محدود بماند نمیتوانداومانیستی تلقی بشود[ایده عام]». هر چند خواسته هایش انسانی باشند. تاوقتی که واکنشهای غلط و ضد انسانی عده ای آریاگرا رااز حساب خلق فارس که تحت ستم استبداد حاکم است، جدا نبینیم ، و آنها را موضع رسمی این ملت به حساب آوریم نمیتوانیم سیاست اومانیستی نیرومندی داشته باشیم.
متدها و دیدگاههای ما ضروریست که تغییرات بنیادی پیداکنند و گرنه با این وضعی که داریم مثل آبیکه در خود بماند تباه خواهیم شد.
“ اگر جنبش از نظر فیزیکی هم شکست بخورد از نظر معنوی جاودانه میشود.” منهم مثل همه ستمدیدگان« آرزویم پیروزی هم فیزیکی و هم معنوی جنبشهاست» . اما منظورم اشاره به تاریخ و پیام مثبت جنبشها بود. میدانید که در تاریخ بسیاری از جنبشها شکست خورده اند اما پیام انسانیشان همچنان زنده است. میخواستم دقت را به «اهمیت پیام» جلب کنم.
و بگویم که «شکست و پیروزی جنبشها با پیامشان پیوند ناگسستنی دارند».
«سیاست درست دربرابر سیاست تکزبانی-فرهنگی، سیاست همه زبانی-فرهنگی ست».
پیروزی جنبش آذربایجان در گرو پیش برد یک سیاست اومانیستی نیرومند بر پایه حقوق ملی - دموکراتیک مردم است. یعنی سیاست کسب حقوق خود در دفاع و پیوند با سیاست کسب حقوق دیگران.
این سیاست ِمرکزگرایی و ایرانگرایی نیست بلکه آذربایجان مرکزی و انسانگرایی ست. تفاوت اساسی را نباید نادیده گرفت.
باید آذربایجان مرکزی را با انسانگرایی نیرومندی پیوند زنیم و ناگسستنی کنیم.
«سعيد ب»عزیز
که «احترام به شخصیت و کرامت انسانی» و «علاقه به «سعادت بشر» را که اصولی در خدمت « اصولیت و استحکام » خواسته های به حق جنبش است «اوپورتونیسم» میداند بهتر است ارتباط و رفتار اومانیستی زنده یاد غلامحسین ساعدی را با محیطش در نظرگرفته با «متدهای جاری» و بازتابهایش مقایسه نموده انتخاب کند کدامین سیاست در خدمت استحکام جنبش است؟ و چه سیاستی اصولیت آنرا زیر سئوال میبرد؟ آنوقت پی میبرد فرصت طلبی اینست یا آن.
هر سیاستی که جنبش را در میان خلقها محبوب ولاجرم برپایه خواسته هایش مستحکم نماید ،درست، و هرسیاستی که بازتابی خلاف آن داشته باشد نادرست و فرصت طلبی ست. انتخاب آزاد با «سعيد ب» گرامی ست.
ساغ اولون و اراولون


Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen